حالات روحی آدمها متفاوت است. بسته به آنجایی که چند دقیقه پیش بوده، آنچه دیده و شنیده، می تواند شاد و شنگول! باشد و یا ناراحت و دپرس!
بعد ممکن است در همین حالت روحی حرفی بزند که حقا انصافا آن حرف هم چه خوب و یا چه بد حرف دلش نبوده، و اگر دو روز بعد از او بپرسی که "چرا اینطور گفتی؟" از تو می پرسد: "من گفتم؟! من کی گفتم؟!" (شاید نمونه اش را هم دور و برت کم ندیده باشی) حال وای اگر آن حرف را در زبان شعری زده باشد که مملو است از هزار جور صنعت ادبی نظیر اغراق و کنایه و مجاز و استعاره و ...
گاهی هم دوز بصیرت آدم بالا می زند و آمپر می چسباند و یک حرفی می زند دیگر! معصوم که نیست! تازه وقتی بعدا خودش اصلاح می کند آن حرف را، دیگر خیلی زشت است ما هی وقت و بی وقت ابرو برایش تکان بدهیم که :آهای تو همانی بودی که ...".
آن چیزی که ما در این مدت دیدیم این بوده که علیرضا قزوه هم انقلابی ست، هم هیئتی اهل روضه و توسل. تازه خودش هم آمده همه را دعوت کرده به امضای بیانیه ای که ظاهرا بر علیه شعرش نوشته شده! با این تفاسیر حالا تو هم اگر جای من باشی، بی ادبی محمد سهرابی و شعر زشتش را نمی پذیری که بهتر است بگویم هجو زشتش.
باز هم حرف دارم ولی دیگر نوشتنم نمی آید ...
.................
مبهم نوشتم. چون نیازی نیست برای کسی که هنوز مطلع نشده مطلب باز شود.
.......................
پیوند مفید:
http://piyaderavi.blogfa.com/post-69.aspx