تنهایی همیشه هم بد نیست. خاصیت خوبی هم دارد و آن اینست! که بیشتر فرصت فکر داری و گاهی راحت تری انگار. غروب روز بیست و نهم، وقتی از چرت بعد از ظهری بیدار شدی (که البته خودش عبادت است!)، و خسته ای چون تمام دیشب را مشغول نگارش پایان نامه بودی، و دلگیری از اینکه ماه مبارک دارد تمام می شود و بهره ات کم بوده، و هنوز تمام نشده دلتنگ شده ای، و هوای گریه داری، تنها یک چیز آدم را آرام می کند، یاد اباعبدالله!
از دل نوشتمش تا لا جرم بر دل نشیند. انتشارش هم دلی است و علت عجله در انتشار علی رغم اشکالات موجود، انقضائ مناسبت است. بگذرید و با چشم دل بخوانید. همین که لمحه ای شما را محزون و مهموم کند، از سر ما هم زیادیست.
قال الصادق علیه السلام: "نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عبادة و کتمان سرّنا جهاد فی سبیل الله"
سخت گر هست وداعت ز روی شهرالله
یاد کن از غم هجران اباعبدالله
آن که خون گریه کند پای غم روز وداع
خویش فرموده منم، مهدیم و باب اللهیاد روزی که حرم ولوله ای داشت به سر
ناله از سلسله ای داشت حزین، آل اللهجای آرامش در هرم نگاه سقا
دخت حیدر، روی سر، سابه عدوان الله!ناله کن بر سحر شام غریبان حسین
ای سحر! روز مشو در غم آن وجه اللهچه بگویم که مکدر نشود روی علی! (ع)
زینت صدر نبی، وجه ثری!، یا الله!کردی افطار گر از آب روانت، بشنو
ظهر عاشور بُوَد روزه اباعبداللهکرد افطار مُرمَّلْ بِدِما، از کوثر
کنج گودال، به دست پدرش ، ثارالله
................................................آرزوی دل آواره این "مرثیه خوان"
"یک سحر، وقت اذان، صحن اباعبدالله"1.................................................................
پی نوشت:
1- این مصراع را شنیده ام و شاعرش را نمیشناسم.
2- اشکالات آوایی در قافیه بسیار طبیعی ست! چون شعر نیم ساعته از این بهتر نمی شود!
2- دعا می کنم خدا به همه خادمان آستان اهل بیت علیهم السلام توفیق خدمت بیشتر بدهد.